" آبستن دیدار تو هستم، خبرت نیست! "
بدجور گرفتار تو هستم، خبرت نیست!
آبستن دیدار تو هستم، خبرت نیست!
آنقدر که دل دادم و پاسخ نگرفتم
این بار طلبکار تو هستم، خبرت نیست!
برگرد که آخر شود این خانهبهدوشی
من یار وفادار تو هستم، خبرت نیست!
همپای دلت راه دراز آمده ام، حیف...
در صفحهی رادار تو هستم، خبرت نیست!
کشدار شد آن کوچ پرابهام تو، بس کن...
همبستر انکار تو هستم، خبرت نیست!
اسطورهی تاریخی من! وای به حالت...
این بار عزادار تو هستم، خبرت نیست!
1398.10.30