«من در میان فلسفههای زمین گمم » در جستوجوی منطق این زندگانیام
بیگانه با تمامت دنیای واژگان
در پرتگاه مبهم ایمان و ارتداد
در مرز سایه روشن اجبار و اختیار
گمگشته در هویّت دنیای فانیام
در حدّ فاصلی که میان دوگانگی است
در طرح پرسشی که به پاسخ نمیرسد در چالش مداومی محصور ماندهام:
من چیستم؟
تبلور ذرّات خاک و آب؟!! من کیستم؟ خلیفةاللّهی در این سراب؟!! سرگشته در رسالت دنیایی خودم
« او » در « من » است
« من »
که به « خود » هم نمیرسم
در جمع کائنات که اضداد مطلقند
با شبچراغ کهنه به دنبال وحدتم
کتمان نمیکنم که به تاریکنای جهل
محبوسم و
قربانی فردیّت دیرینۀ خودم
تسلیم حیرتم...
در امتداد پهنۀ گستردۀ سؤال
در حجم پر تراکم ابهام هر جواب
از منظر قضاوت بیرحم همرهان
تصویر نامناسبی در بین مردمم
« من در میان فلسفههای زمین گمم »
طیّ طریق میکنم شاید به « او » رسم
1391/10/21