...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

...آغازی دیگر

... در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود

« من در میان فلسفه‌های زمین گمم »

«من در میان فلسفه‌های زمین گمم »



در جست‌وجوی منطق این زندگانی‌ام


بیگانه با تمامت دنیای واژگان


در پرتگاه مبهم ایمان و ارتداد


در مرز سایه روشن اجبار و اختیار


گمگشته در هویّت دنیای فانی‌ام




در حدّ فاصلی که میان دوگانگی‌ است


در طرح پرسشی که به پاسخ نمی‌رسد


در چالش مداومی محصور مانده‌ام:


  من چیستم؟


تبلور ذرّات خاک و آب؟!!


من کیستم؟


خلیفة‌اللّهی در این سراب؟!!


سرگشته در رسالت دنیایی خودم




طیّ طریق می‌کنم شاید به « او » رسم


« او » در « من » است


« من »


که به « خود » هم نمی‌رسم




در جمع کائنات که اضداد مطلقند


با شب‌چراغ کهنه به دنبال وحدتم


کتمان نمی‌کنم که به تاریکنای جهل


محبوسم و


قربانی فردیّت دیرینۀ خودم


تسلیم حیرتم...




در امتداد پهنۀ گستردۀ سؤال


در حجم پر تراکم ابهام هر جواب


از منظر قضاوت بی‌رحم همرهان


تصویر نامناسبی در بین مردمم


« من در میان فلسفه‌های زمین گمم »



1391/10/21

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد